معنی اثری از احمد پوری
حل جدول
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
پوری. (اِخ) یا جاگژِرنات نام قلعه ٔ مستحکمی به هندوستان بر ساحل خلیج بنگال و آن مشهورترین شهرهای مذهبی هند بشمار می رود و دارای چهل هزار تن سکنه است و تعداد زائرینی که در دو عید مذهبی باین شهر آیند به یک میلیون بالغ شود و این جمعیت در این اعیاد بدسته های بسیار عظیم منقسم گردد و در شهر بگردش درآید در حالی که مجسمه ٔ رب النوعی را پیشاپیش برند و شاید پوریان که در لغتنامه های فارسی نام شهر پور (پور رای کنوج (قنوج) بوده است) دانسته شده همین شهر باشد.
علی پوری
علی پوری. [ع َ ی ِ] (اِخ) عبداﷲ. متکلم بود و دلدارعلی نقوی (متوفی در 1235 هَ. ق.) استاد او بوده است. او راست: 1- تنزیه الصفی، در کلام. 2- حمایهالایمان، در کلام. 3- الفصلین فی امانه امیرالثقلین. 4- فصوص المؤمنین. (از معجم المؤلفین بنقل از اعلام الشیعه ٔ آقابزرگ ج 2 ص 155).
احمد
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمد. رجوع به احمد شهاب بن جمال... شود.
احمد. [اَ م َ] (اِخ) نام چند تن از سلاطین عثمانی:احمد اول رجوع به احمد اول شود. احمد دوم رجوع به احمد ثانی... شود. احمد سوم رجوع به احمد ثالث شود.
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن احمد گیلانی. رجوع به احمدبن احمد جیلانی شود.
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد کوجمیشنی. رجوع به ابوالفضل احمد... شود.
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمد العمی. رجوع به ابوبشر احمد... شود.
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد الطوسی الغزالی. رجوع به غزالی احمد... شود.
فرهنگ پهلوی
فرزند خاقان فرغانه
معادل ابجد
990